پارت بیست و دوم

زمان ارسال : ۴۱۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

شرڤانۆ:

آن بین چشم‌های گلاویژ پر از غم بود.

او حتی آن لحظه هم سر پایین انداخته بود‌ چون راحت نبود به چشم‌های خان نگاه کند.

خزال چشم غره‌ای به دلنیا رفت.

یک ثانیه نگذشته لبخندی به آراس زد.

- خان، صبحانه خوردی؟ اگر می ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.